English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2914 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
rugby point U امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
handicap U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
upturn U تغییروضع
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
free handicap U مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
boundary U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundaries U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
match points U اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point U اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
rugby point U 3 امتیاز برای رد کردن توپ از فراز دروازبا پا
rugby point U 3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
carrying U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carries U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
block U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
par U حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
shut out <idiom> U مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
nurse U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurses U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
goal light U چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
overtime U وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
lawn bowling point U یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
times U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
opportunities U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
seasoned U فرصت
charring U فرصت
time U فرصت
season U فرصت
breather U فرصت
spaces U فرصت
space U فرصت
breathers U فرصت
char U فرصت
oportunity U فرصت
timed U فرصت
seasons U فرصت
deliberating U با فرصت
deliberated U با فرصت
occasion U فرصت
occasioned U فرصت
opportunity U فرصت
deliberate U با فرصت
chars U فرصت
chare U فرصت
occasions U فرصت
occasioning U فرصت
deliberation U فرصت
deliberations U فرصت
deliberates U با فرصت
head starts U فرصت برتری
head start U فرصت برتری
make time U فرصت کردن
last-ditch U آخرین فرصت
deliberate defense U پدافند با فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
at leisure U فرصت دار
occasioning U فرصت مناسب
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
occasioned U فرصت مناسب
occasion U فرصت مناسب
opportunism U فرصت طلبی
occasions U فرصت مناسب
opportunity cost U هزینه فرصت
market opportunity U فرصت بازار
chanced U فرصت مجال
chanced U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
chances U فرصت بل گرفتن
chancing U فرصت مجال
vantage U تفوق فرصت
chancing U فرصت بل گرفتن
betimes U در اولین فرصت
get a break <idiom> U فرصت داشتن
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
opportunist U فرصت طلب
chance U فرصت بل گرفتن
tidewaiter U مترصد فرصت
leisure U فرصت مجال
time U فرصت مجال
time U فرصت موقع
timed U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
times U فرصت مجال
times U فرصت موقع
chance U فرصت مجال
tidewaiter U درانتظار فرصت
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
watch one's time U مراقب فرصت بودن
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
deadline U سررسید اخرین فرصت
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
deadlines U سررسید اخرین فرصت
lurk U درانتظار فرصت بودن
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
lurks U درانتظار فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
lurked U درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
shot U فرصت ضربت توپ بازی
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
shots U فرصت ضربت توپ بازی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
i do it at odd moments U هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
rectums U امتیاز
scorelines U خط امتیاز
advantage U امتیاز
rectum U امتیاز
privilege U امتیاز
prominency U امتیاز
pre-eminence U امتیاز
scoreline U خط امتیاز
ads U امتیاز
royalty U حق امتیاز
distinctions U امتیاز
priviege U امتیاز
distinction U امتیاز
licence U امتیاز
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com